طراحی تجربه کاربری

تفکر در محصول چالش بعدی تجربه کاربری -ux

چرا تفکر در محصول چالش بعدی در تجربه کاربری (UX) هست؟

زندگی کوتاه تر از اونیه که محصولی رو طراحی کنیم که به درد کسی نخوره!

زمانی که به تجربه کاربر (UX) فکر میکنیم. ما داریم به یه امکان ساده، زیبا و راحت از محصول فکر میکنیم که زندگی کاربرو راحتتره میکنه. اما یه حقیقت مهم وجود داره و اونم این که، ویژگی ها صرفا یک بخش کوچک و شکننده محصول هستند. اونها فقط چندتا از راه حل های ساده برای مشکلات کاربر هست که محصول سعی داره حلش کنه. تفکر در محصول به این معنی هست که به یک مشکل خاص کاربر فکر کنیم. در کنار کارهایی که باید انجام بدیم، در اهداف و درآمدمون در نظر داشته باشیم.

تجربه کاربری و تفکر محصول

تجربه اصلی کاربر مجموعه ای از ویژگی ها نیست. در حقیقت کاری هست که کاربر بخاطر اون داره از محصول استفاده میکنه. برای مثال در برنامه ای مثل اسنپ (تپسی، کارپینو و یا ….) تجربه اصلی کاربر اینه که بتونه به راحتی در هر زمان و مکانی تاکسی بگیره. تایمر موجود در این برنامه ها که نشون میده تاکسی چه زمانی میاد، امکان خوبیه که این تجربه رو افزایش میده. اما این برنامه ها بدون اون امکان هم کار میکنن. اما در طرف دیگه تایمر بدون اون برنامه و یا محصول کاربردی نداره. یک رابطه یک طرفه بین ویژگی و محصول وجود داره: ویژگی ها بدون محصول کار نمی کنند. به همین دلیل است که طراحان باید ابتدا در محصولات فکر کنند.

روی محصولات فکر کنید نه در ویژگی ها

کارهایی که محصول به اون منظور استفاده میشه رو کشف کنید

هر محصولی دارای یک تجربه کاربری [کاربرد] اصلی است، که اصلی ترین دلیل وجود محصول هست. این یک نیاز رو برآورده می کنه و یا مشکل مردم رو حل می کنه. با این کار معنی پیدا میکنه و ارزش خاصی را فراهم می کنه. اگر مشکل وجود نداره و یا راه حل مناسبی برای مشکل وجود نداشته باشه. محصول بی معنی میشه و  مردم از اون محصول استفاده نمیکنن: که باعث میشه محصول سقوط کنه و به درد نخوره. راه حل های نامناسب میتونه رفع بشه ولی مشکلی که وجود نداره نمیتونه راه حلی هم براش تراشید! بنابراین چگونه میتونیم مطمئن باشیم که یک مشکل واقعی را حل می کنیم؟ متاسفانه ما نمیتونیم 100% مطمئن باشیم. اما ما با رعایت برخی چیزا و صحبت کردن با مردم می تونیم میزان ریسک رو به حداقل برسونیم. از این رو نیاز داریم تا مشکل رو کشف کنیم و براش راه حل درست کنیم.

“این وظیفه مشتری نیست که بدونه چی میخواد” استیو جابز

برای مثال Clay Christensen یه بار تلاش کرد تا فروش میلک شیک رو بهبود بده. سعی کرد اونارو شیرین تر کنه و در سلیقه های مختلف ارائه داد. و سایز فنجان هارو کمی بزرگتر کرد. هیچ چیز درست کار نکرد، تا اینکه شروع کرد به مشاهده و مطالعه مشتریانی که میلک شیک میخرن. متوجه شد که در حقیقت مشتری ها برای این میلک شیک میخرن که صبحانه خوردن رو یه کار سخت میدونن. بزرگترین نفعی که میلک شیک داشت این بود که یه نوشیدنی پر ملات هست و نسبت به سابر نوشیدنی ها دیرتر هضم میشه. این یه مشکل بزرگ بود: مشتریا هیچ ایده خاصی نسبت بهش نداشتن. در نهایت Christensen با یه نوشیدنی پر ملات تر برگشت که منجر به افزایش فروش می شد!

تفکر در محصول و ساخت ویژگی های مناسب برای افراد مناسب

تفکر در مورد محصول کمک میکنه تا ویژگی های موفق و مناسبی ساخته بشه. با تعریف مشکلاتی که محصول حل می کنه، این سوال پیش میاد که “چرا باید این محصول رو تولید کنیم؟”. تعریف مخاطبان هدف، “کیا این مشکل رو دارن؟” رو میسازه. و تعریف راه حل “چطور میخواهیم این کارو انجام بدیم؟” راهنمایی کافی برای ایجاد یک ویژگی جدید ارائه میده. تعیین یک هدف کمک میکنه تا موفقیت اون ویژگی رو بتونیم اندازه گیری کنیم.

تفکر محصول

 

مشکل – راه حل مناسب

محصولات زمانی معنی دار می شوند که راه حل ارائه شده متناسب با مشکل کشف شده باشد. این راه حل نحوه حل یک مشکل را توضیح می دهد. بنابراین، مشکل – راه حل مناسب، تجربه اصلی کاربر از یک محصول را تعریف می کنه. ویژگی های اساسی و محکم این تجربه رو گسترش می دهند و از تجربه اصلی حمایت میکنن. اما نمیتونن اونه رو تغییر بدن. طراحی تعاملی و طراحی بصری (UI) می تونه یک محصول رو زیبا . راحت برای استفاده، لذت بخش و قوی برای رقابت کنه. هرچند که نمی تونه محصول رو معنی دار کنه. به همین دلیل یه مساله مناسب و راهکار مناسب در موفقیت محصول بسیار مهم هستن.
نکته: در اینجا منظور از تجربه اصلی کاربر همان دلیل اصلی کاربر برای استفاده از محصول هست.

تعریف محصول

زمان فکر کردن روی محصول، طراحان تجربه کاربری (UX designers) باید ابتدا به این سوالات پاسخ بدن: چه مشکلی حل می کنیم؟ (مشکل کاربر) برای چه کسی این کار را انجام میدهیم؟ (مخاطبان هدف). چرا باید این کار را انجام دهیم؟ (چشم انداز) چگونه ما این کار را انجام می دهیم؟ (استراتژی). و به چه چیزهایی برای رسیدن به آن نیاز داریم؟ (اهداف) و بعد از اون فقط به کاری که میخواهیم انجام دهیم فکر میکنیم. (امکانات)

تعریف محصول

قدرت تفکر محصول

تفکر در محصولات به طراحان، این دید رو میده که ویژگی های مناسب برای افراد مناسب رو بسازن. و کمک میکنه به فهم تجربه کلی کاربر از یک محصول. (کاربر دقیقا متوجه کاربرد برنامه خواهد شد). نه اینکه صرفا یک طرح بصری (Visual- Design) رو ببینه. این باعث میشه طراحان مشکلات واقعی مربوط به کاربران رو حل کنند. و با این روش خطر تولید یه محصول به درد نخور رو کاهش بدهند.

ساختن امکانات راحته اما ساختن امکانات مناسبی که به درد افراد مناسب بخوره چالش اصلی هست.

تفکر محصول، طراحان UX (تجربه کاربری) رو قادر می سازه سوالات مناسب بپرسند تا ویژگی های مناسب و موثر رو برای کسانی که استفاده میکنند بسازند. هر زمان که یک ویژگی جدید درخواست شده باشه یا کسی ایده ای برای محصول جدید داشته باشه، این موضوع طراحان را قادر می سازه تا به راحتی “نه” بگن و قبل از اضافه کردن ویژگی های جدید، نسبت به اونها تردید داشته باشن. طراحان می توانند قبل از طراحی وایرفریم یا ساخت طرح های فانتزی سوالات درست را بپرسند. “آیا برای محصول مناسب است؟” “آیا این مشکل واقعی کاربر است؟” “آیا مردم آن را می خواهند یا به آن نیاز دارند؟ – بریم اول اینو پیدا کنیم!” این موضوع محصول رو کوچیک و سودمند نگه میداره.

 

نتیجه گیری

تفکر در محصولات باعث می شود طراحان ویژگی های مناسب ره برای افراد مناسب ایجاد کنند و مشکلات مردم را حل کنن. امکانی رو برای تصمیم گیری درست فراهم می کنه و پایه ای برای ایجاد محصولات موفقی است که کاربران می خواهند. تفکر در محصول یک رابطه مثبت بین مدیر محصول و طراح UX برقرار می کند و در نتیجه منجر به تولید محصولات قوی تر می شود. به همین دلیل تفکر در محصول، در آینده صاحب جایگاه بزرگی در طراحی UX  (تجربه کاربری) می شود.

اقتباس از Medium

Photo by Enniz Bit on Unsplash

خوشحال میشم نظرتون رو در مورد این مقاله بدونم 🙂

شاد باشید و موفق